من+روزها+خوشی ها+سختی ها+... = زندگی

من+روزها+خوشی ها+سختی ها+... = زندگی

اینجا روزگار کسی است.
خوشی هایش، نا خوشی هایش، روزها و شب هایش...
گاهی خوب،گاهی بد،گاهی شیرین،گاهی تلخ!
زندگی همین است!
همین هاست که زیبایش می کند.

آخرین نظرات

۲۲ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

ظرف کوچک...

هنوز هم بزرگ نشده ام !

سخت است روح  کوچکی داشته باشی و امتحان های بزرگ شوی!

میدانم که هنوزم که هنوز است ظرفم کوچک است خدا...

تو ببخش ،بزرگترین...به بزرگی خودت !

 

خداحافظی

صحن انقلابش ، انقلابی می کند در درونت !

ایوان و گنبدِ طلایش، زر ناب می کند وجودت را...

سکوت می کند و تو بگو...هر چه میخواهی بگو !

حاجت داری بگو...گله داری بگو...غصه داری بگو...

اما ؛

اما اگر شکر هم داری بگو...

آقای آنجا، آقای خوبی هاست...حرف ندارد...

 

 + حرف هایِ  وقت خداحافظی ام را یادت هست آقا؟ چه زود اجابت کردی... 

 + خداحافظی با آقایی که ضامن آهوها هم هست، سخت است...خیلی سخت !

 + ضمانت من را هم می کنی آقا ؟

+خدا باز هم نصیبمان کن...

 

هست ها...

خدا هست...

آقای خوبی ها هست...

گنبد و ایوان طلایش هست...

گلدسته ها و صدای اذان هایش هست...

هوای محرم صحن و سرایش هست...

پرچم عزای بالای گنبدش هست...

سیاهی های عزای دور تا دور بارگاهش هست...

اشک های عاشقانش هست...

نجواهای عاشقانه هست...

اصلا، عشق هست...

باور کنی یا نه، نمی شود هست های آنجا را شمارش کرد...

 

همه چیز هست...همه چیز...!

 

یادِ تو هم...مثل همیشه...!

 

هوای عاشقی

فکرش را بکن...محرم باشد و نام حسین ...

حسین باشد و عاشقانش...

عاشقانی که نام حسین مساوی ست با اشک عشق شان...

 

حالا، با تمام این ها فکرش را بکن بین این عاشقان و اشک هایشان،تو هم با تمام کوچکی و حقیری باشی!

باشی و عاشقی کردن هایشان را ببینی...

باشی و هق هق گریه هایشان را بشنوی...

ببینی و بشنوی و گاه گاهی قطره اشکی از گوشه ی چشم هایت...

نعمتی ست به خداوندی اش...

شکر...

 

  +هوای محرمِ صحن و سرای آقا،علی بن موسی الرضا، خیلی عالیه...

  +این نوشته ها واسه چند روز قبله که مشهد بودم؛ نشد که اون موقع  بذارم :(

 

زینب (س)

 می رود تا کربلا را برهمه معنا کند...

 

+ زینب (س) شکوه کامل است...

ظهر روز دهم

یادم رفت بنویسم ظهر دیروز آسمان گریه کرد...

دیروز دهم محرم الحرام بود...

ظهر عاشورا...


 
+ هنوز هم غروب های جمعه دلگیر است...

 + خدا این عاشورا هم گذشت، بدون آقایمان...

 + سال بعد را هستیم...؟

 

 

پسر رسول

مدام از خودم می پرسم که چرا...

مگر حسین ، پسر فاطمه نبود ؟

مگر فاطمه ، بنت رسول الله  نبود ؟

مگر حسین، پسر پیامبر نبود؟

مگر رسول خدا نگفت : "حسینٌ منی و انا من حسین" ؟

مگر چند سال گذشته بود ؟ چرا کسی دم نزد،سری که روی نیزه است، سر حسین زهراست...؟

 

حضرت اباعبدالله در پاسخ به این که، مگر اینها شما را نمی شناسند؟ گفتند" این مردم من را از خانواده ی خودشان و حتی از خودشان هم بهتر می شناسند..."

لقمه حرام و...؟

+ همه مقصر بودند...بلا استثنا...!

 

سجده

حالا فرشتگان و ملائک فهمیدند که چرا سجده کردند...!

 

حسینِ خدا سجده نداشت،شیطان؟

 

حالا حسرت نمی خوری که چرا اطاعت نکردی...؟

 

  + اعوذ بالله  من الشیطان الرجیم

 

عزیز خدا...

پسر فاطمه در آخرین لحظاتش گفت : "الهی رضاً برضاک،تسلیماً لأمرک، صبراً علی قضائک..."

حسینِ فاطمه می گوید: "خدا، حسین برایت کاری کرد ؟"

 

پسر زهرا غصه شمر را هم می خورد...!

 

زینب کنار تمام زندگیش می گوید : " اللّهم تقبل منّا هذا لقربان "

 

   +به خداوندی خدا آدم حیران می ماند...

  +آنها کجایند و منِ بدبخت کجا...

 

حالِ خوب...

حال و هوای این روزها و شب هایم را به دنیا نمی دهم...!

 

 

 +خدایا شکرت... بذار همیشه تو این هوا نفس بزنم!

 + ممنونتم آقا...