من+روزها+خوشی ها+سختی ها+... = زندگی

من+روزها+خوشی ها+سختی ها+... = زندگی

اینجا روزگار کسی است.
خوشی هایش، نا خوشی هایش، روزها و شب هایش...
گاهی خوب،گاهی بد،گاهی شیرین،گاهی تلخ!
زندگی همین است!
همین هاست که زیبایش می کند.

آخرین نظرات

بهار تا بهار 2

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

نرم نرمک می رسد اینک بهار...

 

باران می بارید!

تمام مسیر را تا خانه پیاده آمدم.

 چشم دوخته بودم به کف خیابان باران زده و فکر میکردم

به روزها و ماه هایی که گذشت.

به خودم گفتم یک سال گذشت!

کجای کاری دختر؟

از سالی که گذشت راضی بودی یا نه؟

تمامش را مرور کردم.

فروردین،اردیبهشت،...مرداد...مهر...بهمن،اسفند...

بعضی لحظه هایش روی لب هایم لبخند می آورد

 بعضی لحظه هایش سخت به فکر فرو میبردم...

یک دنیا حرف بماند برای بهار تا بهار.

ناراضی نبودم از خود؛

اما راضی هم نبودم...

نباید هم که باشم.

که اگر راضی باشم شاید دست از تلاش بردارم.

 

 

به اینجا هم فکر کردم؛

اینجایی که ماه هاست دارد خاک میخورد.

به وقت هایی که صفحه وبلاگم را باز میکردم

دلم میخواست بنویسم

حتی گاهی مینوشتم اما...

اما نمی شد؛

نباید می شد...

 

 حالا من خوبم

خوبِ خوب...

خیلی چیزها تغییر کرده

اینجا شاید دوباره جان بگیرد.

 

"التماس دعا"

 

 

چند می ارزیم؟


" قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ "

قیمت هر انسان آن است که نیکو داند آن را...

 

 نهج البلاغه-حکمت 81

 

(علامه جعفری می فرمودند:

اگر می خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد

ببینید به چه چیز علاقه دارد و به چه چیزی عشق می ورزد)



کسی باید بخواند...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

قانون


قانون خدا به معنی واقعی قانون است.

بدون حتی یک اپسیلون خطا؛

برای لحظه لحظه ی زندگی ات؛

 همه چیز واضح و صریح گفته شده

نه توجیهی،نه بهانه ای!

کوتاهی کنی،مقصر خودت هستی!

از قانون که سر پیچی کنی خطا کرده ای؛

هر چقدر خطایت بزرگتر باشد،تاوانت بیشتر است!

گاهی یک تلنگر کوچک می زند؛

گاهی گوشت را می پیچاند؛

گاهی با سر زمین می خوری؛

گاهی هم...

در تمامش خوب نگاه کن!

ببین کجای مسیر را کج رفته ای؟



اهدنا الصراط المستقیم


می گفت

اهل بیت در صراط مستقیم نیستند؛

آنها خودِ صراط مستقیم اند.

... 

راه درست می خواهی؟

بسم الله؛

این تو،این حسین (ع)

معطل چه هستی؟



یک قدمی مرگ


کوتاه تر از یک چشم به زدن بود

یک لحظه

صدای وحشتناک ترمز

برخورد اتوبوس و تریلی

خرد شده شیشه اتوبوس

 مات و مبهوتی مسافرها

 

همه دلیل می تراشیدند؛

یکی می گفت سرعتش خیلی بالا بود

یکی می گفت اگر قانون را رعایت می کرد...

دیگری می گفت اگر چند دقیقه برای نماز توقف کرده بود...

آن یکی می گفت اگر جاده خیس نبود

و...و...و...

که اگر این شاید و اگرها نبود

اتفاق بدی نمی افتاد؛

تصادفی نمی شد؛

راننده زخمی نمی شد؛

زهرا از حال نمی رفت و نفس کشیدنش سخت نمی شد؛

و خیلی اتفاق های دیگر نمی افتاد.


اما افتاد!

خدا رحم کرد که فاجعه ای رخ نداد.

 

دلیل و اگر و چرا و شایدش خیلی مهم نیست؛

مهم این است که حواست باشد

که حواسم باشد

به همین سادگی،به همین سرعت

همه چیز تمام می شود

کی و کجا و چگونه اش معلوم نیست...

 

 

+ این دومین بار بود در امسال

اردیبهشت 93/مهر ماه 93



رسیدنم به تو واجب ترین نیازم بود


درست سر بزنگاه می رسد!

همان لحظه هایی که  تب و تاب درونت را فقط یه چیز آرام می کند؛

آن هم،سنگ های سرد حرمش...

 

اصلا رئوف یعنی همین...

 

+ آقا!

 میهمانم به میزبانیت

و دلم قرص به میهمان نوازیت


 

ارحم عبدک الضعیف


بد شده ام؛

آنقدر بد که حالم از خودم بهم می خورد؛

آنقدر بد که تصورش را هم نمی توانی بکنی!

آنقدر که از چشم خدا افتاده ام!

 

 

دلت به حالم نمی سوزد خدا؟

دستم را نگیری غرق می شوم ها !!!


رحم کن به منِ درمانده ی پریشان

یا ارحم الراحمین...



کاش که زیر و زبر شود

 

حال و هوای هیچ چیز خوب نیست!

نه من،نه این روزها...

نه حتی این لبخندهای زورکی!