خوب یادم هست چندین هفته پیش را، که گوش می کردم و با خودم می خواندم:
"عصر یک جمعه دلگیر، دلم گفت بگویم، بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده ست...
چرا لحظه باران نرسیده ست..."
یادم هست،میخواندم:
"بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید، بنویسد،
که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته
به کنعان نرسیده ست..."
میخواندم: " نکند باز شده ماه محرم...
به فدای نخ آن شال سیاهت..."
دو ماه گذشت...
چقدر زود...
آخرین غروب جمعه صفر است !
آقا ببخش ...
ما هنوز هم نفهمیده ایم که "چرا عشق به انسان نرسیده ست...؟"
وقتی میخوانیم "وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا" یعنی با یک رابطه ی شرطی یک طرفه روبه روایم!
"وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ" ش شرط کافی ست و "یَجعَل لَهُ مَخرَجًا" ی آن شرط لازم است!
شرط کافی،کافیست باشد تا شرط لازم تحقق یابد!
اما قانون عکس نقیض هم داریم!
میگوید: نقیض شرط لازم،نقیض شرط کافی را نتیجه می دهد!
حالا بیا کلاهمان را قاضی کنیم!
شرط کافی را تمام و کمال انجام دادم که منتظر شرط لازمم؟
تقوای الهی پیشه کردم که منتظر راه نجاتم؟
تقوای الهی شرط کافیست! باشد،کار تمام است ! راه نمایان میشود.
این از این طرف رابطه شرطی!
حالا قانون عکس نقیض :
راه نجات شرط لازم بود !
راه نجات ندارم؟ پس تقوای الهی پیشه نکردم!
یک رابطه منطقی!
+ البته من هنوز تو یه قسمتش گیرم ! نیاز به فکر بیشتری داره !
مِهری که باشی حال و هوایت می شود حال و هوای مِهر...
گاهی گرم...گاهی سرد !
گاهی سبز...گاهی زرد !
گاهی ابری...گاهی آفتابی !
مِهر است و باران هایش...
مِهری است و "ا ش ک" هایش
مِهری که باشی مثل مِهر درگیری و بلاتکلیف...