بیا با هم قرار بگذاریم قبل از هر حرف،قبل از هر کار،حتی قبل از هر شنیدن یا نگاه کردنی،
فقط چند دقیقه یا حتی چند ثانیه صبر کنیم،فکر کنیم و از خودمان بپرسیم
با زدن این حرف،انجام این کار،شنیدن این صدا یا این نگاه انداختن
چه چیزهایی به دست می آورم و چه چیزهایی از دست می دهم.*
این ها مرا به چه چیزهایی می رساند و از چه چیزهایی دور می کند.
اگر انجام دهم چه می شود و اگر انجام ندهم چه.
و...و...و...از این قبیل سوالات.
با کمی فکر و تطبیق اینها با اصول و ارزشهایت،
با توجه به اینکه انجام این ها تو را به او نزدیک می کند یا دور،
اینکه با خودت چه می کند ، اینکه با خلق خدا چه می کند،
با توجه به اینکه آیا ارزشش را دارد ، آیا او راضی ست،
یا پرسیدن اینکه : آیا این همان بندگی ست،
و فکر کردن به تمام اینها
خیلی چیزها عوض خواهند شد.
به همین سادگی...
مخصوصا وقتی پای نفس در میان باشد!
بیا امتحان کنیم
ضرر که ندارد!!!
* اصلا منظورم منفعت طلبی صرف و خودخواهی به معنای مذمومش نیست.
عاشقانه تر از این هم می شود که
نفس به نفس با منی...
در نامه حضرت ولی عصر (عج) به شیخ مفید،علت غیبت و طولانی شدن آن چنین آمده است:
«فما یَحسِبنا عَنهم الّا ما یَتَّصِل بِنا ممّا نکرِهه و لا نوثره منهم»
"باید بدانند که جز برخی رفتارهای ناشایسته آنان که ناخوشایند ماست
و ما آن عملکرد را زیبنده شیعیان نمی دانیم،عامل دیگری ما را از آنان دور نمی دارد"
معیار ارزش یک عمل = انگیزه انجام آن عمل
" یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ "
به " حَقَّ تُقَاتِهِ " فکر کن.
آن گونه که حق اوست...
میدانی!
تمام دل خوشیم این است که
کسی که بهترین ها را برای من میخواهد همان کسی است که مو به موی زندگی مرا میداند.
شهیدی که همه چیز را دیده،می بیند و خواهد دید.
همان سمیعی که با وجود سکوتش، تمام گفته ها و نگفته هایم را می شنود.
حکیم و علیمی که بهتر از من میداند صلاح کارم را...
همان فتاحی که کافی ست وکیل من و تو باشد.
هم او که ودود است؛
خودش گفته آنقدر عاشقمان است که اگر من و تو می فهمیدیم طاقت نمی آوردیم...
تنها دلیل سر پا ماندنم این است:
عاشق که برای معشوقش بد نمی خواهد...!!!
آنقدر همه چیز واضح و آشکار است که من مدام از خودم می پرسم چرا...
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ
حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَ نَبِیِّکَ
وَ اُمِّ اَحِبّآئِکَ وَ اَصْفِیآئِکَ
الَّتِى انْتَجَبْتَها وَ فَضَّلْتَها وَ اخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ
اَللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّها
وَ کُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها،
اَللّهُمَّ وَ کَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى
وَ حَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَ الْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاْعْلى
فَصَلِّ عَلَیْها وَ عَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ
وَ تُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَ اَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ
از بزرگی شنیده ام هنگام زمین خوردن فقط نام یک نفر را آورده اید،
برای ظهورش دعا کنید خانم...
وقتی راحت ترین کار دنیا برایت بشود سخت ترین کار دنیا،
می شوی مثلِ من که نیمه شب کاغذ و قلمت را برمیداری و شروع میکنی به پراکنده نویسی!
به نوشتن از داستانی که چند دقیقه قبل تمام کردی و چیزه زیادی به خاطرت نیست؛
انگار نه انگار که...
نوشتن از آسمانی که مدت هاست به آن خیره نشدی؛
از شب های سخت و نفس گیر؛
از بی خوابی ها؛
از قصه ای که...
گاهی اوقات از حرف زدن با خدا هم می ترسم!
+ از نوشته ها بگذر؛
دیوانه ای می نویسد!!!
از آدم های پر از ادعا و تو خالی متنفرم.
آنهایی که فقط حرف می زنند؛
فقط ادعا دارند و در عمل عکس ادعایشان انجام می دهند؛
از آنهایی که خودشان میدانند کارشان اشتباه است و انجام می دهند؛
از آدم های سست که پای تصمیم های درستی که می گیرند نمی ایستند!
دعا کنید از این گونه آدم ها نباشم.
سخت است!
دعا کنید از خودم متنفر نشوم!